پایگاه خبری / تحلیلی نگام _ عباس زریاب خویی زاده زاده ۲۰ مرداد ۱۲۹۸ در خوی یکی از مورخان، ادیبان، نسخهشناسان، نویسندگان و مترجمان سرشناس ایرانی بود.
در خانواده او کسی باسواد نبود ولی عموی او، قرآن خواندن میدانست. تمایل زریاب خویی در خردسالی به خواندن قرآن سبب شد که مادرش او را برای آموزش نزد آموزگار قرآن محله بفرستد. پس از دو سال آموزش قرآن، او تحصیلات ابتدایی خود را در خوی آغاز کرد ولی «به هیچ وجه از آموزگاران نخستین خود دلِ خوشی» نداشت و با اکراه و بیمیلی به مدرسه میرفت.
در این دوران او خود را «در میان خانواده و مدرسه و مردم شهر غریب حس میکند». با وجود این بیمیلیها و محدود بودن دسترسی به کتاب، آموختن خواندن و نوشتن «شوقی غریب» را در او برای خواندن برانگیخت.
عباس خویی در مقاله زندگانی من، کتابهایی را که در این دوران خوانده، فهرست کرده است که در آن میان آثاری چون مختارنامه عطار، حیاة القلوب مجلسی، کلیله و دمنه و اسکندرنامه به چشم میخورد.
در سالهای ده تا سیزده سالگی دیدگاه او به تاریخ، ادبیات، و نقد ادبی، با خواندن کتابهای درسی تاریخ و جغرافیای تألیف اقبال آشتیانی، احوال و آثار رودکی نفیسی و سخن و سخنوران فروزانفر و همچنین مقالات مجلاتی چون کاوه و ایرانشهر تأثیر فراوان میگیرد.
او در جوانی تحت تأثیر یک روحانی مهاجر از ایروان به نام شیخ قاسم مهاجر بود و از او با دلدادگی یاد میکند. عباس زریاب تقلایش برای خواندن کتاب را چنین تعریف میکند: از همان زمان که خواندن و نوشتن را یاد گرفتم شوق غریبی برای خواندن دامنگیرم شد و این شوق بهحدی زیاد بود که به مرز بیماری و جنون رسیده بود. من هرچه پول به دستم میافتاد بابت کتاب میدادم و علاوهبر آن از صندوق پدر بدون اجازهٔ او پول برمیداشتم و کتاب میخریدم. این کار مزاحمتها، شکنجهها و سرزنشهای زیادی برایم ایجاد میکرد. در شهر کوچک ما چنین کاری بیسابقه بود. ممکن بود کودکانی از جیب و کیسهٔ بابای خود پول بردارند؛ اما آن پول را صرف خرید شیرینی، بستنی و گاهی اوقات قمار میکردند. هرگز ندیده بودند که کسی پول پدرش را بردارد و کتاب بخرد.
او پس از تحصیلات مقدماتی در خوی و حوزوی در قم، توسط قوای روس به تهران تبعید شد. در تهران کار در کتابخانهٔ مجلس شورای ملّی او را با سید حسن تقیزاده آشنا کرد که بعدها با معرفی او بورس مطالعاتی بنیاد هومبولت در اختیارش قرار گرفت.
زریاب خویی با استفاده از این بورس در سال ۱۳۳۹ از دانشگاه یوهانس گوتنبرگ شهر ماینز در رشتههای تاریخ و فلسفه درجهٔ دکتری گرفت.
زریاب خویی از سال ۱۳۴۵ استاد تاریخ در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود و در رشتههای ادبیات فارسی، ادبیات عرب، فلسفه، زبانشناسی و معارف اسلامی تدریس میکرد.
او صاحب تالیفاتی مانند اطلس تاریخی ایران، تاریخ ساسانیان، و سیرهٔ رسول الله و ترجمههایی مانند تاریخ فلسفه و لذات فلسفه است. همچنین او در دانشنامههایی مانند دائرةالمعارف فارسی، دانشنامهٔ جهان اسلام، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و دانشنامهٔ ایران مدخلهای بسیاری را نوشته است.
او پس از بازگشت از آمریکا و از سال ۱۳۴۵ استاد گروه تاریخ دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران بود و پس از مدتی به مدیریت گروه تاریخ آن دانشکده برگزیده شد.
از آنجا که او در رشتههای دیگر مانند ادبیات فارسی، ادبیات عرب، فلسفه، زبانشناسی و معارف اسلامی صاحبنظر بود، تا پس از انقلاب که به اجبار دانشگاه تهران را ترک کرد، در اغلب این رشتهها تدریس و سخنرانی میکرد.
به نوشته احمد تفضلی، «پس از انقلاب، دستگاه اداری دانشگاه قدر او را ندانست و زریاب اجبارا دانشگاه را ترک گفت و از این راه دانشگاه بود که زیان فراوان دید نه او. فراغت ایام بازنشستگی او را مدتی به کنج خلوت دلخواسته پژوهش کشاند، ولی هنگامی که بنیاد دائرةالمعارف اسلامی و مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و دائرةالمعارف تشیع تأسیس شد، بر همهٔ اهل علم و معرفت معلوم بود که هر دائرةالمعارفی در این زمینهها بدون همکاری پرثمر زریاب ناقص خواهد بود. از این رو بود که همه خاضعانه دست کمک به سوی او دراز کردند و از او درخواست همکاری کردند. زریاب کوشید تا رنجیدگی خود را از دستگاه اداری دولتی دانشگاه به دست فراموشی سپرد. با دل و جان با سازمانهای علمی نامبرده به همکاری پرداخت و اکنون مقالات او زینتبخش این دائرةالمعارفهاست.»
پس از ترک دانشگاه تهران، او سمتهای علمی مختلفی را به عهده داشت، از جمله عضو انجمن فلسفه، عضو هیئت امنای بنیاد فرهنگ ایران، عضو فرهنگستان تاریخ و عضو بنیاد شاهنامهٔ فردوسی بود.
علاوه بر اینها با دائرةالمعارف فارسی (زیر نظر غلامحسین مصاحب) و دانشنامهٔ ایران و اسلام (زیر نظر احسان یارشاطر) همکاری داشت و مدخلهای بسیاری در این دو مجموعه به قلم اوست. دکتر زریاب خویی از دیر زمان عضو انجمن بینالمللی شرقشناسی (آلمان)، و عضو مجمع بینالمللی کتیبههای ایرانی (انگلستان) بود.
او در ۱۴ بهمن ۱۳۷۳ در سن ۷۵ سالگی در بیمارستان دی تهران درگذشت. بنابر آگهی ترحیمی که در ۱۵ بهمن ۱۳۷۳ در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید، مراسم تشییع او در صبح روز ۱۶ بهمن ۱۳۷۳ از مقابل آن بیمارستان برگزار شد.