✍️ مجید حبیبی
آنچه مسلم است ایران و آمریکا در آینده ای نه چندان دور با یکدیگر مذاکراتی خواهند داشت اما چیزی که کمتر بدان اشاره شده موانع پیش روی دو طرف است که مهم تر از اصل مذاکره است.
اولین مانع پیش رو، ذهنیت ما ایرانیها نسبت به آمریکاست که شروع آن از کودتای ۲۸مرداد آغاز و تا امروز ادامه داشته است.
و متاسفانه سایه این ذهنیت منفی در سالهای اخیر بیشتر شده است.
هر چند تلاشهایی برای کاهش تنشها بوجود آمد اما عملا نتیجه ای حاصل نشده است که برجام آخرین نمونه آن بود.
یکی از آنها قول و قراری بود که بوش پدر در هنگام آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان به ایران داده ایران داد. او روی پله های کاخ سفید ایستاد و جلوی رسانه ها گفت اگر ایران به آزادی آمریکاییهای گروگان گرفته شده در لبنان کمک کند حاضر است امتیازاتی به ایران بدهد او۱در یک بیانیه زیرکانه گفت «حسننیت، حسننیت میآورد.»
با وساطت ایرانیها گروگانها در لبنان آزاد شدنداما خبری از وعده طرف آمریکایی ها نشد.جواب آمریکایی ها این بود : «ما گفتیم حسننیت باعث حسننیت متقابل میشود، ولی نگفتیم اگر گروگانها را آزاد شوتد، بدون توجه به باقی قضایا(مثل حقوق بشر و تروریسم و…) به ایران امتیاز میدهیم. به این ترتیب آمریکا با روشی هوشمندانه از زیر بار تعهد اخلاقی که داده بود شانه خالی کرد.
دومین مذاکره آمریکا باایران مربوط به جنگ افغانستان بود که یکی از بهترین و در عین حال نومیدکنندهترین فرصتهایی که از دست رفت.به دلیل مشترک بودن دشمنی طالبان به سرعت مذاکراتی بین دولتهای ایران و آمریکا شروع شد . دوکشور در ابعاد مختلف با یکدیگر همکاری نزدیک داشتند و انگار نه انگار که سالهاست بین آنها نزاع وجود دارد .بعد ازسقوط طالبان دولت ایران منتظر ادامه مذاکرات بود اما ناگهان، بمب خبری منفجر شد. بوش پدر ایران را با قرار دادن در «محور شرارت»، در ژانویه ٢٠٠٢، همه را غرق حیرت کرد و به قول خاتمی رییس جمهور وقت: بوش میخ آخر را به تابوت رابطه ایران و آمریکا زد
بد عهدی های آمریکا تا اینجا جنبه اخلاقی داشت نه جنبه قانونی اما در مذاکرات برجام آمریکا کمپلکسی از نقضهای مکرر از خود نشان داد. نقطه عطف این کارشکنیها غارت دو میلیارد دلاری دارایی های ایران به عنوان حمایت از تروریست بود. این درحالی بود که دو روز قبل از آن جان کری و ظریف به نشانه حسن نیت کنار پرچم یکدیگر ایستادند و عکس یادگاری گرفتند
تا اینکه ترامپ آخرین تیر خلاص را بر پیکر بیجان روابط دوکشور زد و در یک نقض آشکار قانون رازیر پا گذاشت.
لذا اولین مانع پیش روی ما در مذاکرات آینده سایه سنگین کارشکنی و بدعهدی های آمریکاست.
دومین مانع پیش رو به چرایی مانع اول بر میگردد و پاسخ به این سوال که چرا آمریکا در زمان عادی شدن روابط باید بدعهدی و کارشکنی کند؟عده ای رفتارهای تنش زای ایران را علت بدعهدی آمریکا میدانند اما نکته مغفول مانده در این مساله منافعی است که آمریکا از این تنشها میبرد.
اگر چه آمریکا ستیزی در ایران جز تحریم و انزوای بین المللی چیزی نبوده اما برای آمریکاییها جز منفعت چیزی نبوده است که فروش میلیاردها دلار تسلیحات به کشورهای منطقه و بلوکه شدن اموال ایران در بانکهای آمریکایی کمترین منفعتی بوده که ما از ان اطلاع داریم .چطور انتظار داریم آمریکاییها دست از این همه منافع بردارند.
سومین مانع در روابط آینده دو کشور لابی های پشت پرده است که ما فقط از اسراییل و عربستان آن خبر داریم چراکه از قرار معلوم موجودیت این دو کشور وابسته به ایران هراسی است
همانطور که آمریکا ستیزی پاشنه سیاست خارجی ایران است ایران هراسی هم یکی از ارکان سیاست خارجی آمریکایی ها و اسراییلی ها و عربستانی ها بوده و هست با این تفاوت که آمریکا ستیزی دستاوردی برای ما نداشته اما برای آنها سراسر منفعت بوده است تفاوت دیگر اینکه آنها این کار راهوشمندانه انجام میدهند و ما احمقانه
لذا این مابودیم که از درو دیوار سفارت بالارفتیم و پرچم آمریکا را آتش میزنیم و مرگ و آرزوی نابودی آنها را باصدای بلند فریاد میزنیم. در حالی که آنها هوشمندانه تنش بین دوکشور را در سطحی قابل کنترل نگه میدارند و از منافع آن بهره میبرند
مشکل اصلی در روابط آینده ایران و آمریکا این است که ما باید چنان دیپلماسی بکار ببریم که آمریکا روی منافع حاصل از تنش بین دو کشور چشم پوشی کند به طوری که لابی های اسراییلی و عربستانی هم نتوانند روی کاهش تنشها اثر بگذرانند.
حال باید دید ایران با چه سیاستی میخواهد بر این موانع غلبه کند؟ ضمن اینکه موانع داخلی را هم نباید از نظر دور نگه داشت