عيسي سحرخيز
دوست عزيزي با استناد به سخنان لنین كه “ما انقلاب نمیکنیم، بلکه انقلاب میشود”، و آلن بدیو كه “انقلاب یک رخداد است، درست مثل عشق. و بسیار مسخره است که من بگویم: من تا سال آینده عاشق نخواهم شد، چون صلاح نیست!! سال آینده در پائیز عاشق خواهم شد!”، نتيجه گيري كرده اند كه شرايط براي اين دست تحولات در جمهوري اسلامي فراهم نيست و “ایران در آستانه یک انقلاب نیست”.
“حميد آصفي” با طرح اين پرسش كه “شورش، اعتراض، انقلاب؛ کدام را انتخاب کنیم!؟” اين تاكيد تمام نحله هاي سياسي مسالمت جو، از جمله اصلاحطلبان، تحولطلبان، مدافعان اصلاحات ساختاری را که میگویند “ما همه چیز هستیم، الّا این که برانداز نیستیم”، عاملي براي “جا ماندگیِ” در تحولات آينده جمهوري اسلامي و ايران ارزيابي مي كنند ، با اين جمعبندي كه ” در یک جامعه بحرانی، ما استراتژی را انتخاب نمیکنیم، بلکه باید استراتژی ملی درست را بیابیم”.
اين سخنان در اوضاع و احوالي كه بحث “نجات ايران” و “ضرورت ايجاد يك جبهه سياسي گسترده و فراگير” به انحاي مختلف از سوي شخصيت هاي حقوقي و حقيقي مطرح است و با رويكردهاي گاه متفاوت دائم بر روي هر دو موضوع مانور داده مي شود، جاي تعمق و تفكر دارد.
در اين خصوص پيش از اين مواردي را بيان داشته و در آينده نيز بيان خواهد شد، اما نكتهِ فوريِ قابلِ بحث و گفت و گو “تعريف براندازي” است و رويكرد ما نسبت به آن .
اگر “براندازي” را نوعي “انقلاب” بدانيم، همه مي دانند كه روز و ساعت وقوع آن در اختيار هيچكس نيست، هـرچند همه مي توانند در وقوع يا عدم وقوع آن نقش مستقيم و غيرمستقيم داشته باشند، به ويژه حاكمان و مقام هاي جمهوري اسلامي، چون شاه و سران رژيم پهلوي!
اما از زاويه فعالان سياسي و كنشگران اجتماعي كه به مساله نگاه كنيم، مسلم بين “براندازي خشن” و “براندازي نرم” و رويكرد مثبت و منفي نسبت به آن، تفاوت از زمين تا آسمان است. مبناي اختلاف نيز درست همينجاست؛ جايي كه يك عمل جراحي سياسي مي تواند به جاي “نجات” بيمار به “مرگ” خواسته يا ناخواسته او بينجامد.
تجربه انقلاب هاي مختلف جهان (حتي از نوع نسبتا خوب آن)، از جمله انقلاب بهمن ٥٧ كه به استقرار جمهوري اسلامي انجاميد- به ويژه با توجه به پيامدهاي نامناسب، تصفيه هاي خونين، اعدام هاي بيهوده و… تمام آن ها- انسان عاقل را به اين سمت رهنمون مي كند كه نبايد “از يك سوراخ دوبار گَزيده شد”. وقتي كه رويكرد به “انقلاب” اين باشد تكليف “شورش” و “حركت هاي كور” كه روشن است چون خواه ناخواه، خواسته و ناخواسته منابع مادي و انساني ايران را تباه و ويران مي سازد.
اما “انتقاد”، “اعتراض”، “اعتصاب” و “نافرماني مدني” از جنس ديكري هستند، هـرچند كه گاه به صورت محدود عوارض منفي مشابهي درپي داشته باشند. اين حركت هاي قانوني و بر حق، از لوازم ضروري تحولات سياسي و اجتماعي هستند و لازم در مسير “تحول” و “اصلاحات ساختاري”.
با توجه به اين نكته، ما نه تنها بايد “إستراتژي ملي درست را دريابيم”، بلكه بايد در “شكل گيري”، “شكل دهي” و “خلق استراتژي ملي” ، براي ايجاد “يك جبهه سياسي گسترده و فراگير” در مسير هدف مهم “نجات ملي” تمام تلاش و توان خويش را به كار گيريم.
شايد تفاوت عمده ميان طرفداران “براندازي خشن” با “براندازي نرم” همينجا باشد، تفاوت در گفتن “نهِ بلند” به “شورش” و “انقلاب” و گفتن “آريِ شفاف” به مقوله هايي “انتقاد”، “اعتراض”، “اعتصاب” و “نافرماني مدني”، در راه ايجاد “تحول” و “اصلاحات ساختاري”.
نگام ، ناگفته های ایران ما