نگام، فرهنگ و هنر- بهدنبال یادداشت حجتالله ایوبی، رئیس سازمان سینمایی، بهمن کیارستمی نامهای خطاب به وی نوشت.
خواندن یادداشت دقیق و مستند شما باعث دلگرمی است و خوشحالم که شما وقایع فروردین ماه را همانطور که بودند دقیق به خاطر سپردید و عینا بازگو کردید. هرچند به نیمه متن که میرسم جای یک سکانس طولانی را خالی میبینم و از خواندن این جمله که «تصمیم به سفر اما ناگهانی بود» متعجب میشوم. صندلی ناگهان تغییر نکرد.
پس از اقدامات کارساز وزیر محترم بهداشت تا تصمیم به سفر حدود سه ماه طول کشید. سه ماهی که اگر آن را ضرب در بیماری کنید؛ نمیدانم چند سال میشود. اما در این سه ماه چه گذشت؟ پس از کنترل عفونت در نیمه فروردین چه برنامهای برای ادامه روند درمان اندیشیده شد و چه اقدامات موثری برای کنترل بیماری انجام شد؟
در گزارشی که از سوی وزارت بهداشت منتشر شده؛ سخنگوی این وزارتخانه روند رسیدگی به پرونده پزشکی مرحوم کیارستمی را تشریح کرده و پاسخ پرسشهای بالا را این گونه داده: «وزیر بهداشت شش مرتبه به عیادت کیارستمی رفت و معاون درمان دانشگاه نیز دهها بار وی را ملاقات کرد و بطور مستمر بر نحوه روند درمانی ایشان نظارت داشت.» باقی بندهای این گزارش هم از همین دست هستند و اطمینان دارم اگر امروز از سخنگوی بیمارستان جم هم بخواهیم گزارشی بر روند درمان کیارستمی در این بیمارستان بنویسند تفاوت چندانی با این گزارش نخواهد داشت و پر خواهد بود از بندهایی مشتمل بر زحمات شبانهروزی پرسنل بیمارستان.
اما آنچه من از اولین عیادت دکتر هاشمی در اردیبهشت ماه در منزل به یاد دارم به من اطمینان داد که نظارتی بر روند درمان وجود ندارد. جناب وزیر حتما به خاطر دارند که از دیدن وضع عمومی کیارستمی شگفتزده شدند و گفتند ما انتظار داشتیم که امروز شما را سرپا و مشغول فعالیت هنری ببینیم نه بر بستر بیماری. ایشان همان روز به هیئت همراه دستورات لازم را دادند تا در بهبود حال عمومی ایشان بکوشند. اما حال عمومی روز به روز بدتر شد و اگر دل دیدن آخرین تصویری را که از ملاقات وزیر محترم با مرحوم کیارستمی موجود است دارید منظورم را متوجه میشوید و میتوانید تصور کنید که در آن سه ماه چه گذشت. حمله میکروبها به قلب سینمای ایران هنوز ادامه داشت. وضعیت هشدار پشت وضعیت هشدار. بیاشتهایی و تنگی نفس، عدم تحرک، عفونتهاى پیاپى، آبسههای مستمر و کم خونی مزمن که در نهایت به یک شوک سپتیک مجدد منجر شد عزم ما را در اعزام ایشان جزم کرد.
امروز تصویری دیدم که به این متن ضمیمهاش میکنم و یادآور تنها توصیهایست که بنده در طول آن سه ماه از تیم وزارتخانه شنیدم. در اتاقی که مرحوم پدرم در آن دوران بیماری را سپری میکرد عکسی به دیوار بود از مجموعه «سپید برفی» او، منظرهای سپید و برفی که توصیه شد با منظرهای رنگی از کوهسار یا آبشار جایگزین شود تا در روحیه بیمار تاثیر مثبتی بگذارد. بنده جز این، توصیهای نشنیدم اما میدانم که به پرستار هم توصیههایی درباره مارک بگ ایلئوستومی شد. دیگر ما بودیم و همان پزشک معالجی که امروز لیست بلند بالایی از اتهاماتش منتشر شده و البته پزشک مشاوری که از دوستان معتمد خانوادگی بود و اگر نبود مرحوم کیارستمی تا تیرماه هم دوام نمیآورد.
آقای ایوبی، اگر بپرسید چطور قصورات پزشک معالجی که تا آخرین روز بر روند درمان نظارت داشت و تا پای آمبولانس هوایی عازم پاریس حاضر بود، تا امروز پوشیده ماند و صلاح دیده شد که خود او به عنوان پزشک معالج بماند و جایگزین نشود، خواهم گفت به دلیل تفاوت فاحشی که میان نظام پزشکی ما با نظام سینمایی ما وجود دارد. اساس کار نظام پزشکی ما بر «معرفت» است و اولین اولویت آن حفظ آبروی همکاران و بدنه نظام است. آنجا همه پشت هماند و هوای هم را دارند. حتی اگر دست جراحی بلرزد و خطایی رخ دهد باید برای حفظ جان بیمار و حفظ ابروی طبیب به یک میزان کوشید.
اما چرا وزارت بهداشت ترجیح داده امروز پرده از اسرار بیاندازد و تند تند و حتی بدون طرح شکایت، جلسه برگزار کند و پزشک معالج را به عنوان متهم ردیف اول معرفی کند؟ چون کار بالا گرفته و تا خونی ریخته نشود و کسی دراز نشود قائله ختم نمیشود. خلاصه اول کار را یک خودی خراب کرده و آخر کار را هم یک غیر خودی. اول و آخر را هم که شما با واژه «ناگهان» به هم دوختهاید و جامپ کات زدهاید، اما اگر خواستید تصویری از آن سکانس طولانی حذف شده را ببینید به آرشیو ما مراجعه کنید، مستندات آن سه ماه موجود است. مستنداتی که داوری این پرونده را سهلتر میکنند.»
به گزارش نگام متن یادداشت منتشرشده حجتالله ایوبی بدین شرح است:
«آنچه میآید در حقیقت روزنوشتهایی است به نیت چاپ برای روزگاری دیگر. اما برخی از رخدادها موجب شد شد با افزودن بخش پایانی، این نوشته را منتشر کنم. امیدوارم مفید باشد.
مطمئن باشید هیچ کس کوتاه نمیآید.
روزسوم فروردین در سفر نوروزی بودم. سیفالله صمدیان تماس گرفت. سیفالله همیشه از عباس آقا خبری داشت. این بار اما بر خلاف همیشه خوش خبر نبود. خیلی آرام و با احتیاط میگفت عباس آقا کسالتی دارد و در بیمارستان جم بستری است. او آهسته از رازی پرده بر میداشت. دریافتم که خبر بیماری عباس آقا قرار است کاملا محرمانه بماند. روز چهارم فروردین از فرودگاه یک راست به بیمارستان رفتم. بیمارستانها در روزهای تعطیلات نوروزی اما به شدت خلوت است. بیمارستان جم هم از این قاعده جدا نیست. یکراست به بخش وی آپی منتقل شدم. عباس آقا سرحال بود. برایم از عملش گفت و اینکه حالش خوبِ خوب است. یکی از پزشکها آمد و از کارهای انجامشده گزارش داد. برای اولین بار در چهره کیارستمی میشد نگرانی را دید. البته نگرانی و نه ترس. یکی از پرکارترین هنرمندان جهان نگران کارهایش بود. از عکاسیهایش گفت و از کارهایی که مدتی پیش با هم در منزلش دیده بودیم. به عنوان خبر خوش مژده داد که فلیم تازهاش پایان یافت. بیتردید گفت حتمن به جشنواره جهانی میرسد. برایم خبر بسیار خوبی بود. سال گذشته تجلیل از او در نخستین جشنواره جهانی فجر انجام شده بود. پارسال هنگامی که در پردیس سینمایی ملت در سالنی که پر بود از مشتاقانش روی سن رفت به شوخی گفت: «نمیدانم باید گله کنم یا تشکر». میگفت «سالهاست که چنین صحنههایی در ایران برایش اتفاق نیفتاده و عادت به این صحنهها ندارد». اما خلاصه او پس از سالها در ایران رفته بود روی سن. در میان تشویق دوستدارانش در خانه پدری. و بعدها میگفت چقدر این نکوداشت در خانه شیرین است. حالا قرار بود این صحنه دوباره تکرار شود. و چه خوب بود این خبر. قرار شد هفته بعدتر پیش از پایان تعطیلات نوروزی در چیذر با هم این فیلم را ببینیم. از کار چیناش گفت و نگران بود. میگفت چینیها خیلی به این پروژه دل بستند. میگفت بیدرنگ سراغ کارهای ناتماش خواهد رفت. حس عجیبی بود. عشق به زندگی. اما زندگی برای او یعنی آفرینش. یعنی کار. یعنی رنگ و فرم. یعنی تصویر. یعنی دیدن. خوشحال شدم وامیدوار. گزارش پزشکان و اطرافیان پر بود از امید. همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرفت. بازهم به من یادآوری شد این حقِ طبیعی هر شهروند است که نخواهد بیماریش را کسی بداند. و من صد البته این حق را برای همه به رسمیت میشناسم. فردای آن روز باید به سفر میرفتم. هیچ جای دلواپسی برای بههمزدن برنامهها نبود. میرفتم که روز ۱۲ فررودین برگردم به تهران و بروم به چیذر برای دیدن فیلم تازه عباس کیارستمی. خبر آمادهشدن فیلم عباس آقا را نمیتوانستم از دبیر بلندپرواز و با پشتکار جشنواره جهانی فجر پنهان کنم. به او نوید دادم حضور ارزشمند کیارستمی را در دومین جشنواره جهانی فجر.
از سیفالله صمدیان و بهمن کیارستمی هم خبر بدی نرسید. روز دوازدهم فروردین اما دیدارمان باز هم در بیمارستان جم بود. اما این بار در اوج ناامیدی. چند نفری از بستگان در شگفتی و حیرت در لابی بیمارستان جمع بودند. کیارستمی بیهوش و ظاهرا در کما بود. خبرها خیلی بد بود. دیگر جای درنگ نبود. شب از نیمه گذشته بود. به وزیر فرهنگ جناب آقای جنتی خبر دادم. بیدرنگ دست بکار شد. احساس کردم کار از کار گذشته. پزشکها ناامید بودند. عفونت بیرحمانه پیش میرفت. حمله میکربها به قلب سینمای ایران بیامان ادامه داشت. تنها عشق به زندگی بود که میتوانست موج بیماری و مرگ را پس بزند. آقای جنتی هر جوری بود دکتر هاشمی را پیدا کرد. کمی بعد خبر داد که تیم پزشکی در راه است. تیم توانای دکتر هاشمی چون فرشته نجات ساعتی پس از نیمه آن شب غمگین از راه رسیدند. سید رضا میرکریمی را هم خبر کردم. خانم حکمت هم با دکتر ایازی قائم مقام وزیر بهداشت در تماس بود. تیم اعزامی به سرعت خودش را رساند. خبر دیگر پخش شده بود. تیم وزارت بهداشت با سرعت وارد شدند و اوضاع را سر و سامان دادند. پس از دو سه ساعت پایین آمدند و گزارشی از کارها دادند. آنها با مهارت توانسته بودند روزنهای از امید به زندگی بگشایند. گفتند اگر عباس آقا ۴۸ ساعت مقاومت کند امکان برگشتش به زندگی هست. دو روزی که سخت و سنگین گذشت. دکتر هاشمی شخصا معالجات را برعهده گرفت. پس از دو روز تلاش بیوقفه ورق برگشت. از آن روز تا سفر به پاریس شش بار وزیر بهداشت بر بالین بزرگ مرد سینمای ایران حاضر شد. وزیر فرهنگ و وزیر بهداشت پیوسته در تماس بودند. تصمیم به سفر اما ناگهانی بود. اگر چه نظر گروه پزشکان جز این بود ولی به همان سادگی که ازخود عباس آقا شنیدیم این تغییر صندلی انجام شد. صندلی تغییر کرد. اما تغییری که برای ما باختی بزرگ در پی داشت.
به جزئیات بیشتر ورود نمیکنم. به عنوان دوست و دوستدار عباس آقای کیارستمی از پیگیری وزیر فرهنگ و تلاش بیوقفه وزیر بهداشت سپاسگزارم. آنها از لحظهای که خبر دارشدند از هیچ کوششی فروگذار نکردند.
کیارستمی رفت. ولی آنچه که این روزها دیدیم سراسر شکوه بود. برنامههای بدرقه از فرودگاه تا کانون، تا لواسان گویی همه و همه آنگونه بود که او میخواست. کیارستمی مرد ادب و احترام بود. به احترام او و به احترام وقار و متانتش با همان ادب و احترام پی میگیریم پرونده پزشکیاش را. و ادای احترام میکنیم به هزاران هزار پزشکی که در جای جای ایران بزرگ زندگی میآفرینند. پزشکانی که هنرمندانه چون عباس کیارستمی مردم را، زندگی را، امید را و لبخند را دوست دارند. و صد البته جامعه پزشکی بیش از همه بر نخواهد تافت گناه نابخشودنی بیتفاوتی را. و یقین دارم جامعه پرتلاش پزشکی هم مانند همه ما بلکه بیشتر در انتظارند تا بدانند که حقیقت چیست؟ هیچ کس کوتاه نخواهد آمد. این خواست مردم و فرمان دولت است. اطمینان میدهم که هیچ کس کوتاه نخواهد آمد. مطمئن باشیم. و صبوری کنیم.