شعرسیاسی: تمام شهر پر از مغزهای معترض است ، برای این همه سر، چوب دار می خواهیم / فاطمه اختصاری
گرسنه ایم ولی داس های خونی با سکوت مزرعه ها جور درنمی آید گرسنه ایم ولی گندمی که کاشته ایم ...
گرسنه ایم ولی داس های خونی با سکوت مزرعه ها جور درنمی آید گرسنه ایم ولی گندمی که کاشته ایم ...
دوشنبه بود زجا پاشدند سربازان و با سه سوت مهيا شدند سربازان دوباره ايست ، خبردار ، يکنفر آمد که ...
در حصارِ کجایی؟ کجاست حصر؟ زمانه در تو گم است ، ای هماره ی زمان... نهان به قلعه ی دلها ...
سلام حضرت آغای شال فتنه به دوش به شال سبز پناه آوردی،فریب دهی؟ میان برف نشستی چه نیتی داری؟ به ...
از یاد برده اند تو را کوچه سارها در فصلهام کو خبری از بهارها؟ من اهل خاکم و به زمین ...
در گیر و دار حادثه ای شوم مانده ایم این حکم،حکم کیست که محکوم مانده ایم همچون هوای واهی دریاچه ...
به مادرم بنویسید حالمان خوب است به هر کجا بروی رنگ آسمان خوب است!! به مادرم بنویسید مهدی ات زنده ...
از زمزمــــه دلتنگیم، از همهمــه بیزاریم نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم آوار پریشانــیست ، رو ســوی چـــه بگریزیم؟ ...
سال هزار و سیصد و نود و...خشکسالی است بابا و سفره پاره و دستی که خالی است اینجا ...
می زند فریاد ، مرد بر سر کودک کودک اش غمگین اشک می ریزد زمستان است و سرما کفش هایش ...